ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
اگر می بینی بیزار شدم از همه چیز، که تلخ شدم و تند و بدخلق ... که عصبی هستم و همه چیز رو تعبیر می کنم که دروغه ... بدون که من موندم و ... من موندم و نفس نمونده برام ... شاید تو هم همینجایی ... اگر می بینی دارم باور می کنم ... دارم جون می دم، جز به جز، مثل کسی که تکه تکه دارند اعضای بدنش رو جدا می کنند ...
من اعتقادی به تنبیه کردن کسی ندارم ... که یادم می افته چند وقتیست خودم رو تنبیه می کنم! شاید چون آخرین روز نبودم، شاید چون آخرین بار خداحافظی کردم! نمی دونم دقیقا دلیلش چیه اما تنبیه سختیه که انگار قرار نیست به این زودیها تموم بشه!
این هم از اولین سالروز میلادت بدون حضور
خودت و مامان ... تموم شد؟ تموم؟ دلم میخواد اونقدر تکرار کنم تا باورم بشه این
بار هم دوام آوردم! نه، دلم یه چیز دیگه میخواد، دلم میخواد میشد برگردیم به سال
قبل ... یادت هست سال قبل صبحش با هزار اصرار راضیت کردم از کارت بزنی و بیای بریم
خرید کت و شلوار؟! یادت هست چقدر با هم شوخی کردیم؟ یادت هست چندین بار نظرم رو
پرسیدی و من بهانه می آوردم که بگم هیچ کدومشون تو تنت خوب نیستن و آخرش گفتم همون
اولی که پوشیدی خوبه! وقتی خنده منو دیدی، گفتی همون اول میگفتی این همه وقتمون
هدر نمیشد که گفتم عمدا خواستم بیشتر با هم باشیم و دیر برگردی مطب! گفتی بازم شیطنت! یادت هست وقتی میخواستی شمعهای تولدت رو فوت کنی من زودتر فوت کردم و
با خنده گفتم اولین بار من فوت کردم تا آرزوی من زودتر برآورده بشه بعد شمعها رو
روشن کردم و گفتم این بار نوبت توئه! باز هم خندیدی و گفتی مثلا تولد منه تو
نوبتیش می کنی، نوبت اول هم میذاری برای خودت! من که آرزوم بود سال بعدش دور هم باشیم پس چرا برآورده نشد؟!
بابا دلم برات تنگ شده، برای خنده هات،
برای شوخی هامون امروز یاد شیطنت های بچگیم افتادم و نگاه های مهربون تو در
قبال همه اون شیطنت ها. یادت هست گفته بودم چرا من مثل دوستهام نمی تونم با بابام
برم پارک بازی کنم؟ تو روز بعدش رو کامل تعطیل کردی و با هم تا غروب بازی کردیم.
می خواستی دل پسر کوچولوت نشکنه ... بابایی پس چرا الان نیستی؟ پس چرا الان به فکر
دل پسرت نیستی که هر روز بدونت داره درد می کشه؟ تو که میدونستی نداشتن پدر برای
یه پسر که پدرش رو مثل کوه پشت خودش می دونه چقدر سخته، چرا تنهام گذاشتی؟ کاش می
دیدی هر شب قبل از خواب چقدر التماس می کنم به خوابم بیای و اگر یک شب تو خواب
ببینمت، بیدار شدن از اون خواب از مردن برام سخت تره
می دونی بابا، آدم گاهی فقط دلش یک آغوش
گرم میخواد، آغوش گرمی که بدون پرسیدن حتی یک سوال بدونی از دلت خبر داره. بخصوص
اینجا تو این غربتی که حتی بهشت هم باشه بازم غربته! درست مثل اون وقتهایی که بودی
و آغوش گرمت امن ترین جای دنیا بود برای من
اگه بودم خودم همون عطری که دوست داشتی
رو برات می آوردم اما نیستم و به خاله گفتم به جای من این کار رو انجام بده. خودم
هم اینجا رو با بوی عطرت پر کردم آخه دیروز چند تا شیشه خریدم و بردم دانشگاه به
همکلاسی ها و اساتید و خلاصه هر مردی دیدم یک شیشه از عطرت دادم تا یادت همه جا
باشه. خیلی ها تعجب کرده بودن اما گفتن حتما به یاد تو ازش استفاده می کنن
راستی هنوز قولی که داده بودم رو فراموش
نکردم، هنوز کم نیاوردم، هنوز دارم مقاومت می کنم و میگم تا آخر خط خیلی راه دارم!
اما می دونی، حتی همین نشکستن خودش جریمه سنگینیه ... من خودم رو پشت حرفها و خنده
ها زندانی کردم!!!
سهمت همه شمعهای دنیا هم که باشه باز
خودم همه رو برات روشن می کنم تا بتونم بگم تولدت مبارک
مانی تولد پدر عزیزت رو تبریک میگم
امشب مسنجر یه جشن می گیریم برای پدر عزیزت که بهشون ثابت کنی هنوزم میتونی لبخند به لبشون بیاری وخودت از خنده اشون شاد باشی
نمیدونم چی بگم با خوندن نوشته هات بغضم گرفت شاید چون هنوز باورش برام سخته مانی که تو مسنجر پا به پای من می خندید و کل کل می کرد مثل گذشته ... این اتفاق براش افتاده باشه و کنار ما خم به ابرو نیاره
شاید از اون روز بود که ایمان آوردم خودت هم مثل یه کوه محکمی ... شاید که نه ... قطعا از اون روز بود
میدونم که سخته در چنین روز قشنگی پدرت در کنارت نباشه اما یه چیزی هم هست ومیدونم خودت بهتر از من وهرکس دیگه ای میدونی چون سرقولت همونطور که گفتی موندی
تو میتونی با هر لحظه ی قشنگی که تو زندگیت میسازی اونها رو خوشحال کنی
میتونی با هر پیشرفتی که میکنی کاری کنی که اونها هرجا که هستن با افتخار بهت نگاه کنن وبگن این پسر ماست این همه زندگی وافتخار ماست
مانی مطمئن باش بابای عزیزت امروز داره بهت لبخند میزنه چون دیده که پسرش چقدر به یادشه و مثل عادت خیلی از انسانهای روی زمین عزیزاشو از یاد نبرده و برات به اندازه زمانی که بودن مهم و عزیزن
امروز مطمئن باش که اون ها خوشحالن
سخته تولد بگیری برای پدری که کنارت نیست وبخندی
ولی مانی بخند چون مطمئنی که امروز پدر ومادرت هم دارن میخندن
اینو بدون عزیزانت به شادی تو شادن
میدونم حرفهام در حد حرف قشنگه ولی عمل کردن بهشون خیلی سخته ولی یه چیز هم یادت نره تو مانی هستی پس میتونی پسر همون پدری که بهت یاد داد قوی باشی و کم نیاری پس میتونی مطمئنم که میتونی از پسش بربیای
درضمن چون داداش خودم و آراس هستی میتونی
بازم میگم و این بار شادتر از دفعه اول
تولد پدر عزیزت رو از ته دلمممممم و با هزار تا آرزوی قشنگ برای خودت بهت تبریک میگم
قبل از هر چیزی باید بگم شرمنده که با نوشته هام باعث ناراحتیت میشم راستش اینجا تنها جاییه که احساس راحتی می کنم و حرفهام رو میگم، فقط اینجاست که منو بدون نقاب می بینید (البته این هم تا حدودی!)

سحری واقعا نمیدونم چطور ازت تشکر کنم، به خودت هم قبلا گفتم تو باعث شدی من با تمام وجودم باور کنم دوستی حقیقی دارم که منو همونطوری که هستم می بینه و همونطور که هستم فقط برای دوستی خالصانه ش قبول داره - ممنونم از همه حرفهات ممنونم و صد البته باعث خوشحالیه بگم داداش آراسم
آخ گفتی جشن اینو هستم یعنی کلا پایه ام
من هم هزاران بار ازت ممنونم امیدوارم روزی بتونم خوبیها و محبتهات رو جبران کنم و میخوام بدونی آرزوی من هم شادی همیشگی قلب مهربونته
شرمندگی نداره که پسر جان ... اگه من دوستی باشم که باخوندن اینا دلم نشکنه باید شرمندگی بوجود بیاد اونم برای من نه تو ...



خوبه که حداقل اینجا میتونی درد و دل کنی برات از این بابت خوشحالم
نیاز به تشکر نیست منم اینو بهت گفتم قبلا
تو هم برای من دوست خیلی خوبی هستی که چیزای زیادی ازش یاد گرفتم
پس امشب جشن داریم یوهوووووووو
وای خدا چقدر تشکر کردی ... لازم شد تو مسنجر حالتو بگیرم پول دار شدی هی هندونه میخری هاااااااااا
آرزوی منم شادی تو و شاد بودن پدرومادر عزیزت از شاد بودن توئه ... واینکه یه روزی بتونی بالاخره آراس رو شکست بدی دراول بودن عقده ای نشی
هه خیال کردی پول هندونه ها رو ازت نمیگیرم؟!


تو میخوای حال منو بگیری؟ دارم برات
در ضمن باز توهم اول شدن نزن دوبار گذاشتم اول بشی اونم از روی دلسوزی بوده حالا زود شایعه اول بودنت رو پخش نکن
اعلام میکنم این ژسره کلا یه بارم تو عمرش در کل کل اولی بامن اول نشده هه هه ههههههههههه
حالا خوبه به چشم خودت دیدی امروز در مسابقات یاهو اواردز اول شدم بازم بیا بگو من اول نمیشم
مانی با خودن حرفات متوجه شدم ک اینجا تنها جایی ک میتونی توش خودتو خالی کنی و چیزی تو دلت نمونه و ب خاطر این کارت خیلی خیلی خوشحالم .
.
)
تو تونستی اون پسری باشی ک پدر و مادرت بتونن بهت افتخار کنن و الان هم توی این روز قشنگ در کنارتن و با تو خوشحالی میکنن و جشن میگیرن
اونها همیشه و همه جا در کنارتن فقط فرقش با قبل اینه ک تو اونهارو نمیبینی ولی میتونی اونهارو احساس کنی .
منم تو این روز رو خیلی خوشحالم چون میدونم تو هم الان خوشحالی و از اون چیزایی ک ناراحتت میکنه دوری میکنی(حداقل امروز رو میگم
منم ب نوبه خودم این روز قشنگ رو پدر عزیزت تبریک میگم
درسته اینجا تا حدودی می تونم حرفهای نگفتنی رو بگم - امیدوارم همینطور که میگی باشه و از من راضی و خوشنود باشن
هزاران بار ممنونم از لطف و محبتت امیدوارم همیشه شاد باشی دوست عزیزم و روزی بتونم مهربانی و محبتت رو جبران کنم. خوشحالم کردی که با حضورت در این وبلاگ، تو شادی من سهیم شدی و بیشتر از اون خوشحالم دوست خوبی مثل تو دارم
مانی عزیزم سحر برام گفته بود که آدم شجاع و قوی ای هستی، خیلی سخته دوری عزیزان می دونم،عطر پدر مهربونت پیشکش می شه تا ملکه تمام راهرو های شهر بشه....تولد پدرت مبارک
اینم یه شعر از خودم واسه کودکیهات با پدرت
ستاره پدرت زنده اس باتو، تو ستاره ات نمی میره
باران ها به ابر برگردند
ابرها به باد
قطارها و اتوبوسها به بلیط و بیماری به سلول برگردد به سلول تنها
یک نفر بیمارستان را بر میدارد
یک نفر بیمارستان را با پاک کن پاک میکند
و نمره همه دکترها را کم میکند و آنها را بر میگرداند به کلاس اول!
تو صورتت را از تمام عکسها بر میداری
تو به نگاهت تو به راه رفتنت تو به لباسهایت بر میگردی..
بر می گردی؟
می توانستم بچه خوبی باشم و مداد رنگی هایم را گم نکنم!
آنوقت شاید تو از دستم ناراحت نمیشدی شاید نمی رفتی!
شاید جهانم رنگ دیگری بود! شاید....
ستاره ای درخشید تو ستاره ات نمی میره!
سحر نسبت به من لطف داره که چنین توصیفی از من داشته امیدوارم حقیقتا همونطور باشم که میگه
واقعا خوشحالم کردی الهام جان، ممنونم از لطفت و محبتت و شعر زیبایی که منو به کودکیها میبره - این شعر زیبا که تک تک کلماتش رنگ محبت و مهربانی داره، همیشه برای من ماندگاره و چقدر جالب حرفهای کودکانه من رو کنار هم نقش زدی تو خط به خط شعرت. ممنونم و امیدوارم روزی بتونم جبران کنم
تو و آراس مطمئنید سالمید؟!!


به جون خودم دوتاتون مشکل دارید....
میدونید به نظر من خدا خواسته شما یه چندتا قاره از هم دور باشید والا مسنجر و فیس بوک و یاهو گوگل بدبخت که هیچی دنیارو هم نابود می کردید...
هاهاهاااااااا من و آراس هزار جور ماجرا داریم تو این کل کل کردنها


البته کلی راز هست منتها دیگه دیروز بهش گفتم ماجرای جایزه یاهو رو باید بگم - حالا کم کم رو می کنیم کل دنیا داره با تصمیمات ما اداره میشه
جدای از شوخی من و سحر وجه مشترکی که داریم همین شوخی کردنها و خندیدن ها و خندوندن هاست. خوشحالم دوست خوبی مثل اون دارم و البته باعث شد با دختر عموی عزیزم هم آشنا بشم
مانی عزیز تولد پدرت رو بهت تبریک میگم خودش حضور فیزیکی نداره ولی تو باد و نامش رو زنده کردی
منم میگم باعث افتخار و شادی پدر و مادر عزیزت هستی پس ناراحت نباش پسر گل
بعدشم منم عطر میخوام از اون مارک یکی زنونشو میگرفتی واسه من
ممنونم ندلی لطف داری، امیدوارم همینطور باشه و از من راضی باشن - لطف کردی که اومدی و تبریک گفتی
چش (بر وزن چشم) عطر هم اوکی اما از این عطر نه از عطر مامان برات میگیرم تا به یاد مامان ازش استفاده کنی
اینقدر ضایع بازی درآوردی آبرومون رو بردی ...

حالانمیشد راز دار بمونی
حالا که اینارو فاش کردی بگوکه هری پاتر واقعی هم خودتی هیچکس خبر نداره بگو منم حلقه روانداختم تو آتیش نجات پیداکرد دنیا
مردم دنیا رو مارونداشتن چه میکردن با سائرونو ولدمورت
هیییییییییییی کیه که قدر این همه فداکاری رو بدونه
اون پطروسه یه شب انگشتش رو کرد تو سوراخ سد گوش فلک رو کردن فقط خواجه حافظ شیرازی نفهمید من بیچاره که درراه نجات دنیا اسمیگل انگشتم روخورد هیچکس ازم یاد نکرد
ای داد برمن ازاین همه بی عدالتی
فکرکنم الان الهام اینارو بخونه میگه اینجا دار المجانینه اینا دیوونه ان
الهام من سالمم باور کن این مانی دیوونه اس
این که می بینی منم دارم چرت وپرت میگم جز پروسه درمانی این داداشه وگرنه حال من بسی خوب است فقط هنوز انگشتم ازاونجایی که اسمیگل خوردش درد میکنه
دیگه با منم آره؟ من که می دونم الان چقدر خوشحالی همه به شهرتمون پی بردن
د اگه من قدرت جادویی نداشتم الان انگشتت سالم نبود ای برادر قدر نشناس
داشتی کلی خودمو تبرئه کردم اخرش گفتم انشگتم درد میکنه که کلا توهم بود
یعنی اصل دیوونه
آره دیگه اعتراف در عین صداقت


روی منم تاثیرات مخرب داشتی
اگه دارید این حرفا رو می زنید که منو به خودتون وصل کنید در اشتباه محضید!! معلوم نیس این فرشته ها چه اشتباهی کردن که من نابغه ی ، باهوش معمار صد البته توانا و دانا رو با شما دو تا مازوخیزمی


خودمو دوس دارم
فامیل کردن!!
حیف که زیاد فیلم نگاه نمی کنم مث شما دو تا خوشحال و الا......
بگذریم مجبورم به خاطر شیطنت هاتون و با مزگی هاتون دوستتون داشته باشم، ای وای که من چقدر مهربونم.نه؟!!!
ای داد یعنی اینقدر تابلو بودیم؟!


دختر عمو میدونم اینها رو به سحر و آراس گفتی اما بخش آخرش رو قبول دارم که منظورت با من بود (سحر تحویل بگیر حالا هی بگو الهام طرف منه!)
خب معلومه دیگه تو مهربونی مثل پسر عموی مهربونت شدی
یه وقت کم نیاریا!!!!آفرین
نخیر فرشته از تو سحر وآراس بهتره من بیشتر دوسش دارم
ممنون که با تشویقت باعث رشد و ترقی من میشی!


اختیار داری منم دوستت دارم البته میدونم غیر مستقیم گفتی و منظورت اینه که من مثل فرشته ها مهربون و خوبم!
هی وای من باز این مانی چهارتا حرف درتوصیف من شد به خودش گرفت
الهام جون بی جنبه است این مانی هااااا ... اعتماد به نفس کاذبش هم روی هزار و پونصد هستش خیلی اضافه داره اینا رو میگی جوگیر میشه وغیر قابل کنترل
اونوقت باید من بیچاره کلی قوت بذارم که این به حالت عادی برگرده
مازوخیزمی رو خوب اومدی این مانی اصل مازوخیزمه
فیلم!!! کی من؟؟؟؟ من وفیلم دیدن استغفرالله
درود برمهندس جون خودم
مانی یکی تو مهربونی یکی پلنگ صورتی
هنوز هم میگم الهام بامن است
کاملا مشخصه که منظور الهام به من بوده نه تو در ضمن بخشی از روند اعتمادبنفس دادن به آراسه که باعث میشه من به زحمت بیفتم و مدام تاکید کنم ذره ای مثل داداشت باش

مازوخیزم هم که تو خانواده ما سابقه نداشته خود الهام در جریانه فقط آراس دچار این بحران هستش
به هر حال دیدی که الهام تایید کرده من فرشته خو و مهربونم! حالا مدام تکرار کن با توئه اما خب حقیقت چیزی دیگه ست و واضحه
یادته فرشته اسم جدید کی بود مانی؟؟؟
رو داری دیگه رو داری از نوع مرغوبش که اصلا کم بشو نیست
هی وای من
باشه این که نشد دلیل! الهام حرفش ایهام داشته منظورش این بوده که مانی مثل فرشته ها مهربونه!
آخه مرغوب و اورجینالش رو گرفتم
مانی جشن رنگ برگزار نکردیااااااااااااااااا
ترسیدی دوباره من و سحر بندازیمت تو تانکر رنگ ؟؟؟؟؟؟؟ نترس حالا تو جشن رو بگیر من و سحر بهت قول میدیم ک ب سطل رنگ قانع باشیم
هاهاهااااااااا باز توهم برد زدی! باشه من که پایه ام واسه هرگونه جشن چه برسه جشن رنگ باشه که باز هم اساسی توهمتون رو از بین ببرم
تو هرچی که پست جدید بذاری اینجا یه حال دیگه داره انگار


جمله ام ابهام نداشت زرنگ خان
1- شما دو تا به اعتراف خودتون جن بوداده هستید نه فرشته و نه انسان
2- فرشته فقط منم که شما رو دوس داره فرشته مهربون
3- فقط یه آدم دیکانستراکشن می تونه فرشته باشه نه شما دو تا ......... حالا اگه تونستی سبکشو حدس بزن
آره می دونم من کلا آدم باحالی هستم!!!




به حرف من گوش کن وقتی میگم ایهام داشتی یعنی داشتی دیگه من از خود الهام پرسیدم گفت منظورش همونه که من گفتم!
خب مگه من غیر از این گفتم؟! گفتم تو هم مهربونی و تو این مورد شبیه پسر عموی مهربونت شدی که خود الهام تایید کرده مانی مهربون مثل فرشته هاست!
همون سبکیه که خودت ازش گفتی ... منم این رو دوست دارم سبکی که میگه پیش به سوی ناشناخته ها البته تاکید کنم اول رشته خودمان را عشق است!
یعنی مانی روی همه رو سفید کردی
خداوندا انشان به این جوگیری درعمر گوهر بار وسراسر پربرکت خودم ندیده بودم
فرشته !!!!یادت میندازم فرشته کیه ؟؟؟!!!صبرکن
فعلا زدم توخط کشف کد داوینچی ات بعداحالتومیگیرم
باز که تو خواب هذیون گفتی آخه من به تو داداش کوچولو چی بگم جز اینکه بگم با خیال حالگیری از من خوش باش
ببین کی داره از توهم حرف میزنه
ظاهرا دکترای اونجا هم برات نتونستن کاری کنن
من خیلیییییییییییییییییی نگرانتم
ایرادی نداره خاله محبوب کم کم بهبود پیدا می کنی و خودت هم به این روزهات میخندی پس نگران چیزی نباش!