خوب، بد ... زندگی

به دنیای من خوش آمدید

خوب، بد ... زندگی

به دنیای من خوش آمدید

خوشحالی های مصنوعی!

بعد از یک مدت طولانی مادر جون رو دیدم اما چه دیدنی کل مدتی که اینجا بود بحث داشتیم حالا نه اینکه با مادر جون بحث کنم نه، بحث هام با بقیه بیشتر شده بود. اصلا بقدری فشار عصبی روم زیاد شده بود که هر روز و شبم بحث و دعوا بود!

یعنی مسئول همه اتفاقات زندگی بقیه منم؟!! خب منم آدمم منم خسته میشم میبرم بسه دیگه بهم گیر نده. به من ربطی نداره بقیه چکار میکنن من زندگی خودم رو درست کنم هنر کردم.

میدونی چقدر لاغر شدم؟! بقدری که وقتی رفتم لباس بخرم باورم نمیشد سایزم شده s ... موهام داره کم کم سفید میشه ... چرا متوجه نیستی دارم سعی میکنم حس خوبی داشته باشم اما دست من نیست نمیشه. تو نمیذاری داری دیوونه م میکنی منو عوض کردی آدمی شدم که از خودش راضی نیست از زندگیش راضی نیست.

بهش میگم متوجه نیستی، دعوامون میشه خیلی خنده داره!

.

.

.

بگذریم تعطیلات نزدیکه دلم مسافرت میخواد ... دلم میخواد برم کوهنوردی یادش بخیر روزی که با مامان رفتیم کوه بیخیال نمیشد میرفت بالا و بالاتر. عاشق کوه بود ... آخه این چه وضعشه چرا نباید تو رو داشته باشم پس با کی درد دل کنم مامانم؟ اگه تو بودی زندگیم خیلی بهتر بود کاش زودتر به عمق حرفات پی میبردم ... کاش ...


به بابا که فکر میکنم یاد حرفاش می افتم اخم میکرد که بگه عصبیه و من کلی تلاش میکردم بخندونمش ...


دیگه رو اعصابم راه نرو نمیخوام مدام دور و برم باشی نمیخوام مث مامانا رفتار کنی من که بچه تو نیستم بدم میاد میوه میذاری دهنم میفهمی بدم میاد هه بازم گفتم میفهمی :))))))

از قربون صدقه هات از عوض کردن صدات متنفرم گفتنش که سودی نداره حداقل کاش بخونی تو ذهنت بمونه کمتر رو مخم ویبره بری. خودت باعث میشی دوری رو ترجیح بدم حالا بیخیال اینجا اومدن :))))


مادر جون تو هم اومدی فقط رژه ناهماهنگ رفتی و برگشتی ایران خیالت راحت شد الان؟ خوب و خوشی دیگه؟ تو هم گند زدی به اعصابم بدتر شدم خوبه حالا؟


همه تون خودخواهید هیچ وقت نمیبخشمتون