خوب، بد ... زندگی

به دنیای من خوش آمدید

خوب، بد ... زندگی

به دنیای من خوش آمدید

حاشا

* رفتم دکتر میگه نباید عصبی بشی نباید ناراحت بشی استرس برات سمه وگرنه ... گفتم دکتر چی میگی من و ناراحتی؟! حاشا اصلا و ابدا مگه اطرافیانم اجازه میدن من عصبی بشم؟!!! 


* داشتم با مادر جون صحبت میکردم خواستم به عنوان بزرگتر ازش راهنمایی بگیرم، همین که گفتم مشکلم چیه سریع گفت دیدی گفتیم حالا هم خود کرده را تدبیر نیست!!! یعنی واقعا دست شما درد نکنه من کاملا از این راهنمایی مفید بهره مند شدم! حکایت عطسه با دهن پره! اون لحظه خودت رو لعنت میکنی چه بی موقع چیزی خوردی!


* و مادام هایده چه زیبا فرمودند: ببین کاسه صبرم چه لبریزه زمونه


* کاری نکن به این فکر کنم که دندون لق رو باید کند و خلاص! چند بار بهت فرصت بدم؟! اگه ببرم تمومه حالا توجه نکن فکر کن همیشه صبور میمونم خود دانی ...


* یه موقعی یه خوابای عجیب دیده بودم معنی کلشون رو متوجه شده بودم جز یکی که دیروز متوجه شدم کلی هم خندیدم به خودم!


* بحث خواب شد، یه مدت هست اصلا خواب راحت ندارم هر شب کابوس و بعدش اعصاب خرد تا شب بعد و تکرار مکررات ...


* اصلا بی خیال همه چیز دبی من دارم میام باید ذهنمو آزاد کنم :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد