ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
اینا حرف دل منه، حرفایی که به درد هیچ جا نمی خوره! همین ...
.
.
.
*** مثل روزای دیگه تو اولین دقیقه بیکاری و اومدن به اینترنت اومدم اینجا به تمام نوشته های قدیمی خیره شدم و صد البته نوشته های منتشر نشده ای که دیگه تعدادشون از کل مطالب منتشر شده این وبلاگ بیشتر شده! این یکی رو انتخاب کردم چون میدونم پناهگاه دیگه ای ندارم!!!
*** راه های زیادی رو امتحان کردم اما میدونی ... گریزی از من نیست! اوه راستی متاسفم ...
*** خوشبختانه ترم جدید شروع شده و بیشتر درگیر زندگی میشم!
*** شغلی که همیشه آرزوش رو داشتم بهم پیشنهاد شده ولی واقعا چرا حالا؟ حالا که کمترین قدرت تصمیم گیری و ریسک پذیری رو دارم باید چنین تصمیم بزرگی بگیرم؟! هاه مسخره ست ولی آمادگی وقایع جدی زندگی رو ندارم گرچه امروز تو دانشگاه تقریبا مدت زیادی داشتم به این فکر میکردم که واقعا چرا جدیدا علاقه م به تجربه های جدید کمرنگ شده؟!!!
*** بازم مثل هزاران نه، میلیون ها بار گذشته چشمامو میبیندم به امیدی که بیای و دستای کوچولوتو روی چشمام بذاری و با صدای کودکانه ت که شادی توش موج میزد بگی تا ده بشمار تا دیگه چشماتو فشار ندم ... کوچولوی من دلم برات تنگ شده به همین سادگی ...