ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
لطفا این پست رو نخونید ...!
تنهایی تمومه وجودمه، منو تنها بذارید
این تمومه بود و نبودمه، منو تنها بذارید
دارم مثل یه قصه میشم
غمگین ترین قصه هاست
دردام همیشه بی صداست
یه مرد بی ستاره که دلخوشی نداره
راهیم، راهی جایی که پر از زمزمه باشه
اونجا خوشبختی یه دنیا، قد سهم همه باشه
من اگر طلسم نبودم، واسه تو یه اسم نبودم
پای حرفات می نشستم، دل به پیغومت می بستم
توی تنگنای نفسهام زخم دردی ریشه داره
که تو هق هق غریبیم منو راحت نمیذاره
دنیای بدی داریم، هرگز انسانیت در مقابل شرایط امتیاز نمیاره! این چیزی بود که من رو به دنیای مجازی کشوند، دنیایی که تصور می کردم متفاوت از دنیای حقیقی باشه اما بعد از مدتها متوجه شدم اینجا هم همون قانون کثیف حکمفرماست!
زیبایی، ثروت، سواد و ... میزان سنجش خوبی و بدی و لیاقت انسانها شده درحالیکه خوبیهای راستین دیده نمیشه
دلم برای محبت خالصانه اون پیرمرد و پیرزن روستایی تنگ شده که نشناخته به مهمونشون محبت می کردن! برای کودکانی که با مرگ می جنگیدن اما موقع بازی همه چیز از یادشون میرفت! نه مثل آدم بزرگ هایی که با زندگی بقیه بازی می کنن! همون بچه هایی که تا آخرین نفس امیدوار بودن فرشته مهربون بیاد و آرزوهاشون رو برآورده کنه! بزرگترین آرزوشون داشتن مو بود، وقتی عروسکهاشون رو کچل می دیدن از ته دل شاد می شدن و می خندیدن!
اما دلم فقط برای یک نفر می سوزه، برای پسر بچه ای که داره زیر فشار انتظارات دیگران نابود میشه، بچه ای که همیشه تو تنهایی هاش به آغوشم اومده و زار زده! همونی که همیشه بهش گفتم نگران نباش من هرگز تنهات نمیذارم!!!
هزاران حرف ناگفته و باز هم داستان تکراری نداشتن حق گلایه! هرگز بهش حق نمیدم گلایه کنه، هرگز ...!
سلام ...
وبت رو خواندنم عادت ندارم تملق کنم .خوبه ساده روان و خونگرم و....
موفق باشی
سلام
ممنون این لطفت رو میرسونه
ممنون که آدرس وبت هم قرار دادی تا بتونم نوشته هات رو بخونم
من هم برات آرزوی موفقیت دارم
سلام...خوشحالم که یه همدرد داره تو این وبلاگ می نویسه...منم مثل شما فکر می کردم...نگاه به وبلاگ تازه کارم نکن منم تو وبلاگ های دیگه از دغدغه شهر و مردم نوشتم از بچه های توی خیابون و... بگذریم. با اجازت وبلاگتو لینک می کنم...از جنس من!
سلام آرمان جان به خلوت و دنیای من خوش اومدی
من هم خوشحالم دوست جدیدی پیدا کردم که حرفهام رو درک می کنه و درد دیگران براش مهمه
ممنون که آدرس وبت رو قرار دادی حتما میام و نوشته هات رو می خونم و وبلاگت هم لینک می کنم
شاد و موفق باشی دوست من
سلام
خسته نباشید بابت وبلاگ زیباتون
وبلاگ قشنگی دارید باید بهتون بگم دست مریزاد
چرا دست مریزاد؟؟؟ بهتره بگم بابا ایولا
منم یه وبلاگ دارم اما بخوبی وبلاگ شما نیست
اما باز قابل تحمله
خوشحال میشم یه سری بزنید بهم اگر نقصی هست بهم بگید
و اگر هم خوشتون اومد باهر اسمی دوسداشتی لینکم کنید بعد بگید با چه اسمی لینکتون کنم
اما یه چیزیم بگم لینک شدنم توسط شما کافی نیست خیلی دوستدارم که دوستیمون ادامه داشته باشه
وهروز یا هروقت که وقتتون خالی بود به من منت بذارید و تشریف بیارید به وبلاگ خودتون
/ممنون/مجتبی
سلام مجتبی جان
خوش اومدی از تعریفت هم ممنونم لطفت رو می رسونه
خوشحالم دوست جدیدی پیدا کردم حتما میام و نوشته هات رو می خونم و لینک وبلاگت هم قرار میدم
شاد و موفق باشی دوست من
سلام
هان مشو نومید چون واقف نه ای ز اسرار غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور....
انگار خیلی دلتنگی مانی،نمیشه کاریش کرد اما یه راه پیدا کن مث صحبت با قلبت،گریه مث بچه ها،صحبت با خدا،چیزی که بهت انرژی بده
امیدوارم حرف حافظ درست باشه تو فالی که امشب دوباره بعد از 23 تیر اومد،ومن با دیدن وبت نمیدونم حس کردم باید بزارمش اینجا....
به قول خودت شادباشی
سلام الهام جان
بابت شعر و حرفهای امید بخشت متشکرم منتها دقیقا متوجه نشدم 23 تیر موضوع خاصیه؟!
مشکلات فراوانی برام بوجود اومده که متاسفانه حاصل کارهای خودم نبوده بلکه دیگران با توقعات و انتظارات بیش از حد بوجود آوردن!!! به قول سحر چه گویم که ناگفتنم بهتر است! یکی و دو تا نیست این بار مشکل اساسیه!!!
ممنون دوست خوبم تو هم شاد باشی
اول بگم 23 تیر تولد الهامه
گفتی نخون ولی ابجی فضولت خوند
مانی دلم می گیره وقتی مانی پرانرژِی که میشناسم اینطور ناامید می نویسه
دلت از چی و کی اینقدر گرفته نمی دونم بگم نگرانم چیزی از این قضیه رفع نمیکنه مشکلی رو دوا نمیکنه میدونم
اما جدا نگرانتم مانی
همه امون نگرانتیم
نذار این حال و هوات زیاد بهت فشار بیاره مانی
آهان پس تاریخ تولد دختر عمو هستش


برای این گفتم نخونید که ناراحتیم به کسی منتقل نشه!
خیلی خیلی ممنونم سحر جان همیشه به من لطف داری
مسائل زیادی این مدت اذیتم کرده که اگه بخوام مثال بزنم هر کدومشون شبیه یه راه فرعی بوده که حالا به نقطه اتصال رسیدن!
سعیم رو می کنم هر چه زودتر به اوضاع نرمال برگردم!
شاد باشی دوست خوبم
میدونم برای این گفتی که نخونیم


ولی مانی اینکه همیشه تکیه گاهی و غم خودتو به هیچکس نمیگی داغونت میکنه
محکم بودن واقعا خوبه ولی اینکه همه چی رو بریزی تو خودت چیز خوبی نیست
نیاز به تشکر نیست مانی جان ... یه بارم گفتم اگه آدم نگران دوستش نباشه که دیگه نمیشه اسمشو دوست گذاشت
خوشحالم که میگی سعیتو میکنی
امیدوارم زود به روزای شادت برگردی داداشی
ممنون که درک می کنی اما گاهی اوقات واقعا مستاصل میشم! نمی دونم در مقابل این همه خودخواهی، این همه فریب چکار باید کرد!!! شاید هم خودم مقصرم وقتی قبلا همچین ضربه ای از اعتمادم خوردم دیگه نباید مجددا اعتماد می کردم! تصور می کردم اینجا دیگه از این مسائل خلاص شدم اما آسمون همه جا همین رنگه!!! موضوعش مفصله یک نفر به خاطر جاه طلبی و رسیدن به خواسته هاش حاضره به دیگری تهمت بزنه گرچه موفق نشد به هدف کثیفش برسه اما اعتمادم به آدمها رو نابود کرد!
می دونی خیلی وقت ها میگم کاش انسان هایی مثل تو، محبوب، الهام که دوستیتون خالصانه ست تو زندگیم (به جز دنیای مجازی) دوستانم بودید! خیلی سخته ببینی در مقابل همه خوبی ها و محبتی که به کسی بخشیدی اون هم نه از سر نیاز بلکه به دلیل قانون بخشش و محبت، بخواد فریبت بده! البته سوء تفاهم نشه این موضوع اصلا عشق بین دو نفر نیست!
ممنونم از لطفت، کم کم دارم باهاش کنار میام اما مطمئنا دیگه به راحتی گذشته نمی تونم به دیگران اعتماد کنم
شاد باشی دوست عزیزم
مانی جان داداشم چی داری میکنی باخودت!
این بودداداشی که هروقت کم میاوردم باهاش حرف میزدم آرومم میکردی وبهم انرژی میداد! آخه چی شده بهت
بهزاد جان نگران نباش یه موضوعی بود که خوشبختانه حلش کردم اما خب باز هم روند بی اعتماد شدنم به سایر انسان ها پیشرفت چشمگیری داشته!!!

یادت باشه داداشت ممکنه خسته شده باشه اما هرگز کم نمیاره!
بهزادی اجازه نده مسائل بی اهمیت شادی زندگیت رو ازت بگیرن! این جریان برای خود من هم تجربه ای شد تا مقاوم تر از قبل بشم
ممنون از نظرت
شاد باشی