خوب، بد ... زندگی

به دنیای من خوش آمدید

خوب، بد ... زندگی

به دنیای من خوش آمدید

ترم جدید

بالاخره تعطیلات هم تموم شد و از امروز ترم جدید شروع میشه.

برنامه ای فشرده که با داشتن کلاس حل تمرین، فشردگیش بیشتر هم شده!

از نظر فکری اصلا اوضاع مساعدی ندارم فقط امیدوارم بتونم تمرکزم رو حفظ کنم! واقعا نمی دونم چرا دیگران فکر نمی کنن پافشاری برای رسیدن به خواسته ها تا کجا؟! به چه قیمتی؟!!!


از این موارد خسته کننده که بگذریم به تازگی ریمیکس جدیدی از رضا صادقی منتشر شده که خیلی دوستش دارم فقط کاش با اوضاع و احوالم هماهنگتر بود:

بغض نکن بهار من بغض تو آبم می کنه ...


چه راحت اعتماد از بین میره اما برگردوندنش و اعتماد مجدد مثل مردن و زنده شدن مجدد سخته!!! دیگه هرگز به کسی به راحتی اعتماد نخواهم کرد شاید هم به قول ندلی از بس بی اعتماد شدم حقیقت پیش روم رو نمی بینم!!! اما ندلی نمی دونه یک بار این چنین اعتماد کردم تصور کردم کارم درسته، که نبود ... جالبه وقتی اعتماد از بین میره حتی به کسی که عمری می شناسیش نمی تونی اعتماد کنی! خلاصه اینکه تو شرایط فوق العاده اسفباری گرفتار شدم، از اون مانی شاد و همیشه خندان یه آدم بی حوصله باقی مونده که ...

نظرات 12 + ارسال نظر
محبوبه سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:42 ب.ظ

به به میبینم ک بالاخره ترم جدید شروع شد
خاله جون امیدوارم ک این ترمت رو هم بخوبی پشت سرهم بذاری و مثل همیشه موفق باشی
امیدوارم ک هرچه زودتر از این حال و هوا بیرون بیای
اگر فکر میکنی کمکی از دستم برمیای (بقول خودت حتی در حد همون حرف زدن) ازم دریغ نکن . خوشحال میشم ک کمکت کنم مانی جان
شاد باشی خاله جون

اوه چه شروعی هم! از همین روز اول پوستمون رو کندن! واجب شد براشون یه کنسرت هایده بذارم که روز اولی این همه سخنرانی نکنن!
حالا ماجراش مفصله بعدا می نویسمش
اوه این حال و هوا ...
نمی دونم چی بگم اما تا به حال هرگز اینطوری نبودم، هرگز هیچ موضوعی تا این حد بهم حس غم و ناراحتی نداده! فقط می تونم بگم خسته ام بیش از همه از خودم ...! هیچ امیدی به آینده ندارم حتی یک درصد
از دست هیچ کسی کاری بر نمیاد اما به هر حال ممنونم از لطفت
تو هم شاد باشی

سنیور الهام چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ

نیچه میگه: از تو ناراحتم نه به این دلیل که ترکم کردی که ترکت کردم ،از تو ناراحتم نه به این دلیل که دروغ گفتی،از تو ناراحتم دوست من چون دیگر نمیتوانم به کسی اعتماد کنم.
متنت خیلی آشنا بود برام اما سعی کن خودتو زیاد اسیر تنهایی نکنی،یادت باشه که همیشه خدا در کنار توئه و پدر و مادرت که به یادتن،به دیگران نزدیک نشو اما دور هم نشو....
امیدوارم مشکلی که نمیدونم چیه رفع بشه و به ترمت راحت تر برسی...
راستی سحر کمی مشکل نت واسش پیش اومده دیروز باش صحبت کردم و سلام بهت رسوند و با گفتن مشکلت کمی نگران برادر خودشیفته اش شد!
بیشتر مواظب خودت باش

دقیقا با حرفش موافقم: دیگه حتی به نزدیکترین افراد هم نمی تونم اعتماد کنم!
اتفاقا این مدت خیلی به تنهاییم فکر کردم، خیلی بده حس کنی بودن دیگران همیشه یه دلیلی غیر از روحیات خودت داره! روحیات من با هیچ کس سنخیتی نداره اما همیشه اطرافم پر بوده و در عین حال تنها بودم!
این مدت خیلی مسائل دست به دست هم دادن و طوفانی ساختن تا همه شادی من رو با خودش ببره! هر روز تصمیم می گیرم باز برگردم به همون مانی سابق اما حتی به اندازه ذره ای موفق نمیشم! نمی دونم چقدر زمان میبره تا باز هم بتونم احساس شادی کنم و به دیگران شادی ببخشم!
اوه مامان و بابا ... کاش بودن
از طرف من جویای احوال سحر باش و عذرخواهی کن که نگرانش کردم
ممنون الهام عزیز تو هم مراقب خودت باش
شاد باشی دوست من

سحر جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ب.ظ

سلام
شروع ترم جدیدت رو تبریک میگم
هرچند اینطور که نوشتی معلومه خیلی ترم سختی پیش رو داری اما امیدوارم با موفقیت پشت سر بذاریش

نمیدونم چقدر طول میکشه به اون مانی پر انرژی برگردی ولی امیدوارم خیلی طول نکشه و خیلی این قضایا اذیتت نکنه

نمیگم محکم باش ولی ضعیف و شکننده هم نباش
انشالله که به زودی این مشکل حل میشه

امیدت به خدا باشه داداش مانی

سلام خواهر خوبم امیدوارم حالت خوب باشه
ممنونم، بله ترم جدید برنامه فشرده تری نسبت به ترم قبل داره و به دلیل کلاس حل تمرین که قبول کردم مجبورم ساعات بیشتری تو دانشگاه سپری کنم. از طرفی باید به یک سری کارها هم رسیدگی کنم و به جز روزهای تعطیل آخر هفته بقیه روزها تقریبا آخر شب به خونه برمیگردم! هم خوبه هم خوب نیست! از یک جنبه خوبه که مشغول میشم و از طرفی خیلی بی حوصله ام!
ممنون من هم امیدوارم همه چیز زودتر حل بشه
راستی خونه جدیدتون هم مبارک امیدوارم اونجا زندگی خوبی کنار بقیه اعضای خانواده داشته باشی
یه موضوعی رو امروز متوجه شدم! تو بلاگفا می تونم نظر بذارم جز وبلاگ شما (خودت و الهام)!!! خب این الان یعنی چی چرا نمیذاره من نظر بذارم برای نوشته های شما! باید بلاگفا رو تحریم کنیم
شاد باشی

سحر یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:26 ق.ظ

وااااای راست میگی مانی
باید اخراج کنم مدیرشو اصلا نگران نباش پوستشو میکنم
خجالت نمیکشه نمیذاره تو نظر بذاری برامون !!!
حالشو می گیرم

پس جریان این کلاس حل تمرین اینه
آفرین داداش مانی جان ... درود برشما

امیدوارم موفق باشی
راست میگی سرگرم کردن خوبه ولی خب اگه بی حوصله باشی باید یه انرژی مضاعفی هم بذاری برای این کار
ولی خب از هیچ کاری انجام ندادن خیلی بهتررررره
البته فکر نمیکنم داداش مانی بنده تا حالا بیکار مونده باشه

متاسفانه مسنجر تعطیل است در کشور و بسی ما انسانهای خوشبختی هستیم
ولی فیسم شکر خدا شکر خدا شکر خدا بزنم به تخته رنگ و روش باز شده بعد دو روز تلاش مستمررررررررر بنده باز شد
تونستی هماهنگ کن آراس کمی سر وگوشش میجنبه خلافهای تکی میکنه باهاش صحبت کن بلکه اصلاح بشه
شوخی کردم
بگو تو کی شوخی نمیکنی که دفعه دومت باشه

هماهنگ بحرفیم داداشی
دلمان بسی تنگیده است

آفرین حالش رو بگیر آخه چه وضعشه من نمی تونم نظر بذارم
ممنون لطف داری. امیدوارم تو هم موفق باشی.
من تصور می کردم وقتی مسنجر باز نمیشه فیس بوک که دیگه حتما لود نمیشه برای همین تو مسنجر برات پی ام گذاشتم که بعدا بتونی زودتر ببینیش!
البته پیغامت تو فیس بوک رو هم جواب دادم، امروز تعطیلم هر زمان بودی می حرفیم
هاهاها آراس که کلا تک خوره اما نگران نباش نمیذارم تنهایی خلاف بکنه
من هم دلم خیلی تنگ شده برای اون همه خنده و حرفهایی که شوخی بود اما با جدیت می گفتیمشون و بعد می خندیدیم! امیدوارم امروز بتونیم حرف بزنیم
شاد باشی

سحر یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ق.ظ

ببین این آراس اینقدر حرف میزنه یادم رفت بگم
ممنون بابت تبریکت داداشی

سنیور الهام دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:43 ق.ظ

میام اینجا دلم باز میشه!
می دونی چرا نمی ذاره نظر بذاری؟!
واسه اینکه منو سحر به تنهایی برای نابودی بلاگفا کافی هستیم
تو که بیای میشیم سه تا و تثلیث کامل میشه و اصولا تثلیث چیز خوبی نیست!!
واقعا نمی تونی فقط واسه ما دو تا نظر بذاری؟
نکنه شناختنمون منو سحر در خطریم

تو یه وبلاگ دیگه تو بلاگفا تونستم نظر بذارم قبلش تصور می کردم کلا تو بلاگفا نمیشه نظر بذارم اما ظاهرا فقط تو وبلاگ شما تحریم شدم
اما بالاخره یه راهی برای انفجار بلاگفا هم پیدا می کنم
راستی سحر گفت آزمون ارشدت نزدیکه امیدوارم موفق باشی و نتیجه دلخواهت رو بگیری
شاد باشی سنیوریتا

سحر سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ق.ظ

مانی تا دیر نشده دوتا دعوت نامه بفرست واسه من و سنیور بیایم
ما در خطریم مانی
زود دست به کار شو

نگران نباش اونجا براتون محافظ گذاشتم
اما اگه کار به جاهای خطرناک رسید دعوت نامه هم آماده ست

سحر چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ب.ظ

ااااااااااااا
این ادم با اون هیکل درشت که دنبال بنده هستن محافظ بیدن من خبر نداشته بیدم
خب بگو دیگه
ای بابا
من بخاطر همین محافظ جان شما فکر کردم در خطرم
محافظم محافظای قدیم
کم منوده بود سکته کنم پسر جان

آره دیگه محافظ نامحسوس هستش
من مقصر نیستم بهش گفته بودم اطلاع بده از طرف من اومده اما ظاهرا زیادی تو جو هستش فراموش کرده به خود تو هم بگه محافظته!

محبوبه چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ

چیه مانی ب کشور پیشرفته ما حسودیت میشه
الان داری ب خودت میگی ک ای کاش تو ایران بودم
تازشم قراره برامون چت ایرانی بذارن . دلت بسوزه
اگر در خطر بودنه ک منم در خطر هستم . وااااااااااااااااای سحر ب خاطر تو منم شناسایی شدم
مانی اول از همه ب بنده دعوتنامه بفرست

اوه چت ایرانی ایول فقط یادتون باشه بهم خبر بدید قاچاقی بیام تو چت ایرانی ها
نگران نباش از قبل برای تو هم محافظ گذاشتم اصلا مگه میشه خاله در خطر باشه و محافظی براش استخدام نشه!

بهزاد چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ب.ظ

سلام داداشم ببخشید یه مدتی نبودم حال منم خوب نبودونیست؛ ببخشیدکه دیرتبریک میگم چندوقتیه نیومدم وبلاگت معذرت؛

به به سلام داداش بهزاد چطوری؟
امیدوارم حالت هر چه زودتر خوب بشه، زیاد سخت نگیر داداش دنیا دو روزه خوش باش

محبوبه شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ب.ظ

هاااااااااااااااااا دستت طلا
من میگم وقتی میزنم بیرون ده نفر پشت سر من ردیف میشن نگو کار تویه
اینو خوب اومدی : دنیا دو روزه خوش باشی
البته ب شرطی ک خودتم عمل کنیاااااااااااا

تصور نمی کنم تا به حال زجه و زاری بیهوده کرده باشم!
تو کسی رو سراغ داری این همه مصیبت ببینه اون هم تو یه مدت کوتاه و متوالی اما باز هم غم هاش رو مخفی کنه؟! هیچ می دونی من تو زندگیم چه مشکلاتی رو تحمل می کنم؟! اگه اون پست هم توش غم بود چون نمی تونم بیان کنم، چون تنها جاییه که توش احساس می کنم کسی از خوندن غم هام ناراحت نمیشه، چون اطرافیانم نوشته هام رو نمی خونن! کافیه فقط یکی از مشکلات من رو بدونید تا دیگه تا آخر عمرتون دم از غم نزنید چون اون چیزی که من بهش میگم غم با غم شماها زمین تا آسمون فرق داره!
افسوس ... افسوس ما انسان ها تا تجربه نکنیم درک نمی کنیم طرف صحبتمون چه حالی داره!
کاش می دونستید چرا همیشه آخر حرفهام میگم شاد باشی
من هرگز شعار نمیدم حرفی رو میگم که بهش عمل کرده باشم
به هر حال امیدوارم این نوشته ها ناراحتت نکنه اما حس می کنم لازم بود تا این حدش رو بگم که از من موجودی ضعیف تو ذهنت نسازی!!!

محبوبه دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ب.ظ

من منظورم از اون جمله این نبود ک تو داری شعار میدی.
درسته ک از غمها و مشکلاتت خبری ندارم ولی میدونم ک اونا رو پنهونشون میکنی و ب خاطر اطرافیانت خم ب ابرو نمیاری
تو موجود ضعیفی نیستی مانی و میدونم ک اگر این روزا خیلی ناراحت بودی حتما مشکل بزرگی برات پیش اومدی
بهر حال اگر با حرفم ناراحتت کردم ازت معذرت میخوام

نه من ناراحت نشدم فقط دلم نمیخواد تو ذهنت از من موجودی ضعیف بسازی! خود من اولین نفری هستم که تو دنیا مخالف زاری و شیون هستش! اما همونطور که خودت اشاره کردی مشکل بزرگی بود که کاملا تو بهت و حیرت و ناباوری بودم! به هر حال خوشبختانه حل شد و من باز هم درس جدیدی از زندگی یاد گرفتم!
شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد