خوب، بد ... زندگی

به دنیای من خوش آمدید

خوب، بد ... زندگی

به دنیای من خوش آمدید

بی حوصله

غرق شدم. بین چیزی که هست و چیزی که باید باشه. دست و پا می زنم و مدام بیشتر فرو میرم تو ملغمه ای از تناقضات… هر چی میگم و نمیگم رو به خودمه انگار…


وقتی هیچ چیز راضیت نمیکنه و اصلا نمیدونی چرا که بخوای راه حلش رو پیدا کنی!!! فکر کنم خیلی از زخم های کهنه تازه دارن سر باز میکنن شایدم نه...


چطور بنویسم که بفهمی... سنگ شدم، نفسم سنگ شده!!! کلمه عاجزه از بیانش!


چرا همیشه درست زمانی که فکر میکنم همه چی روبراهه، درست همون موقع خودم به هم میریزم؟! انگار چیزی بهم اجبار شده و میخوام فرار کنم ولی خودمو که نمیتونم فریب بدم من اهلش نبودم!!!


هاه اصلا نمیدونم چی دارم به کی میگم البته که به خودم میگم یعنی در این حد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد