بعد از اینکه به دلیل طوفان آیرین، رفتن به امریکا لغو شد و به تاخیر افتاد، بالاخره روز شنبه 10 سپتامبر (19 شهریور) همراه ندا (دوست و هم دانشگاهی)، نیر جون (خاله)، پیمان (شوهر خاله)، رومینا (دختر خاله) و دوستانم به فرودگاه بین المللی دوبی رفتم.
›››فرودگاه بین المللی دوبی
لحظات سختی رو تجربه میکردم، وداع با عزیزان و پشت سر گذاشتن همه خاطرات گذشته. متاسفانه مادر جون (مادربزرگم) حالش مساعد نبود که بتونه منو تا فرودگاه همراهی کنه بنابراین تو خونه خداحافظی کردیم.
من تمام مدت سعی می کردم با همه شوخی کنم تا کمتر ناراحت باشن اما ندلی بی تابی می کرد خصوصا که خانوادش ایران ازش خداحافظی کرده بودن و دوبی نیومده بودن، بیشتر بیقرار بود و بازم مثل شب قبل از رفتن گریه میکرد.
سرانجام کانتر پرواز امارات باز شد و من و ندلی گیت رو رد کرده و وارد هواپیما شدیم. درباره ایرباس جدید هواپیمایی امارات تعریفهای زیادی شنیده بودم و همین مشتاقم کرده بود در فرصت دست داده، پرمیوم کلاسش رو امتحان کنم به علاوه که پرواز طولانی 14 ساعته در کلاس اکونومی می تونست خیلی خسته کننده بشه. کلاس پرمیوم در طبقه بالایی هواپیما و قسمت انتهایی اون قرار داشت. در این کلاس پروازی هر نفر یک کابین مجهز که به اصطلاح به اون فرست کلاس سوییت گفته میشه، در اختیار داشت. نکته جالب توجه این بود که روی صندلی که در ابتدای ورود به صورت تخت در اومده بود پر بود از وسائل مورد نیاز و همینطور روی اون برگهای گل رز دیده میشد.
›››First Class Cabin
مهماندار در بدو ورود توضیح مختصری در مورد قسمتهای مورد استفاده برای کلاس پرمیوم داد و نکته جالب توجهش این بود که در این قسمت حمام هم تعبیه شده بود.
›››First Class Bath
امکانات این قسمت طوری بود که کاملا از خستگی مسافر جلوگیری می کرد. چندین بازی کامپیوتری، فیلم ها و سریال های مختلف، کارتون، دوربین جلو و عقب هواپیما، نقشه نشان دهنده وضعیت جغرافیایی ای که هواپیما در اون ناحیه قرار داره (از فراز هر شهری عبور می کردیم مشخصاتی از اون شهر نشون داده میشد)، از همه مهمتر برای من اینترنت وایفای که ازش استفاده هم کردم و امکانات دیگه ای از قبیل بار سلف سرو در کابین این کلاس برای هر نفر تدارک دیده شده بود. قسمتی هم برای رفع خستگی مسافر بود که میشد در اونجا کمی ایستاد و البته در کنارش از ویترین زیبایی پوشیده از عطرهای مختلف لذت برد و حتی اجازه تست اونها هم بود. باری هم برای سرو نوشیدنی توسط مهماندار و قسمت غذاخوری برای افرادی که مایل نبودن در کابین خودشون غذاشون سرو بشه بود.
باید بگم ارزش پول بیشتری که باید برای این کلاس پروازی پرداخت بشه رو داره و مسافر اصلا از پرواز طولانی خسته نخواهد شد یا به اصطلاح بعد از پرواز دچار jet lag نخواهد شد.
بین پرواز در شهر هامبورگ توقف داشتیم و مجددا پرواز شروع شد تا به فرودگاه بین المللی جان اف کندی نیویورک رسیدیم. فرودگاهی زیبا که غرق در نور و روشنایی از آسمان می دیدمش.
›››فرودگاه بین المللی جان اف کندی
قبل از فرود هم در هواپیما دو فرم به ما دادند تا پر کنیم: اولی درباره مشخصاتمون و پرواز، دومی درباره توصیف بارهامون.
›››پله های بین طبقات هواپیما
در فرودگاه توسط نوارهای نقاله ای به اسم پله برقی افقی از چند سالن طولانی عبور کردیم تا به گیتهای کنترل گذرنامه رسیدیم.
›››سالنها و پله برقی افقی فرودگاه بین المللی جان اف کندی
در حدود 20 الی 25 گیت کنترل گذرنامه وجود داشت اما با این وجود با توجه به شلوغی و تعداد زیاد مسافر، زمان زیادی در صف بودیم. از هر ملیتی که فکر کنید مسافر تو صف بود و نکته جالب این بود که با اینکه بعضی از مسافرها انگلیسی نمیدونستند و خوب صحبت نمیکردند، مامورهای امریکایی اداره کنترل مرزها و گمرک (US Custom & Boarder Protection) برخورد مناسبی داشتند و اصلا عصبانی نمیشدند. از همه مسافران انگشت نگاری چهار انگشتی میشد و از همه عکس میگرفتند. قسمتی هم بود که تبعه کشورهای خاصی مثل ایران رو می بردند. من این رو نمی دونستم تا اینکه نوبت به من و ندلی رسید. وقتی مامور بررسی، مدارک و حق شهروندی منو دید با لبخند و خوشرویی گفت به خانه(!) خوش آمدید و بعد از پر کردن چند فرم راهنمایی کرد از کدوم قسمت به بخش تحویل بار برم. اما ندلی رو بردن به قسمت دیگه ای و مجبور شدم 40 دقیقه منتظرش بمونم که رسما زیر پام علف سبز شد! بعد از اینکه اومد گفت به قسمت تبعه کشورهای خاص بردنش و اونجا مجددا انگشت نگاری و عکسبرداری انجام دادن و آدرس خونه و مشخصات پدر و مادر رو ازش گرفتن و شاهکار ندلی هم این بود که فرم مخصوص دانشجویی رو همراهش نداشت اما گفت با این حال برخوردشون کاملا مناسب بوده و بهش مهلت یک ماهه دادن تا فرم رو به آدرسی که گفتن پست کنه و حتی مامور کنترل ازش بابت تاخیر پیش اومده عذرخواهی کرده!
بالاخره بعد از 2 ساعت رفتیم برای تحویل ساک های تحویلی به بار. چرخ دستی حمل بار با کرایه 5 دلار برای هر چرخ دستی گرفتیم و راهی خروج از ترمینال فرودگاه شدیم. موقع خروج فرمهای پر شده تو هواپیما رو چک می کردند. اگر قسمت مواد غذایی در بار رو تیک بلی زده بودیم میفرستادن برای تفتیش و همینظور هم شد. مامان ندلی مقداری مواد غذایی براش گذاشته بود و من هم پسته همراهم بود. همین باعث شد بفرستنمون برای تفتیش وسایل. در این مورد هم حق شهروندی کاملا مزایای خودش رو نشون میداد. مامور از من پرسید چه مواد خوراکی همراه داری. گفتم پسته. ازم خواست نشونش بدم و بعد از دیدنش، بقیه وسایلم رو چک نکرد اما به ندلی گفت باید کل وسایلش چک بشه و بعد از دیدن وسایلش گفت میتونی بری. حالا باید با زحمت وسایل باز شده ندلی رو جمع می کردیم و می رفتیم. به غذاهای گوشتی خیلی گیر میدن که مبادا ناقل بیماری به کشورشون باشه و خوشبختانه ما همراهمون نبود اما به یه خانم عرب گفتن نمیتونه گوشت همراهش ببره. اون هم انگلیسیش خوب نبود و مدام عربی حرف میزد که مامور کنترل چیزی متوجه نمیشد و براش روی کاغذ عکس گوشت رو کشید و روش ضربدر زد که متوجهش کنه ورود گوشت ممنوعه.
ساعت 8.30 شب به وقت محلی رسیدیم فرودگاه و با تاخیر 2 ساعتی از ترمینال خارج شدیم. جالب اینکه به علت اختلاف ساعت، اونجا هم هنوز 10 سپتامبر بود. به قسمت ایستگاه تاکسی رفتیم و با آدرسی که قبلا از وکیل گرفته بودم از مسئول ایستگاه راهنمایی گرفتم و سوار تاکسی شده، به سمت خونه حرکت کردیم. تو شهر پلیس های زیادی دیده میشد که باعث تعجب ما شده بود. از راننده پرسیدم همیشه همینطوریه؟! که در جواب توضیح داد این تدابیر شدید امنیتی به خاطر سالروز حادثه 11 سپتامبر تو شهر حاکم هست. پلیس ها خصوصا پلیس های سوار بر اسب تو خیابون زیاد دیده میشدن.
موضوع دیگه ای که توجهم رو جلب کرد، عبارت روی پلاک اتومبیلها بود. بالای پلاک اسم ایالت نیویورک، وسطش شماره پلاک ماشین و در پایین یک عبارت خاص مثل شعار یا صفت خودنمایی می کرد. عبارت مذکور اینچنین بود: The Empire State (ایالت امپراطوری). باز هم دلیل این نوشته رو از راننده پرسیدم و توضیح داد که این عبارت شعار ایالت نیویورک هستش و در کل امریکا هر ایالتی شعار خاصی داره که روی پلاک اتومبیل ها حک شده.
وقتی رسیدیم خونه هنوز به نوعی حس ناباوری داشتم که اومدم اینجا موندگار بشم و حالا دیگه شهروند اینجا محسوب میشم. قبل از هر کاری قسمتهای مختلف خونه رو دیدم و بعد فقط دوش گرفتم و خوابیدم. باید برای روز بعد آماده و سر حال میشدم.
بعدا میام و ادامه رو براتون تو پستهای بعدی میگم.
Welcome to my world
Enjoy your stay
سلام، به دنیای من خوش آمدید.
تا یک سال پیش وبلاگی داشتم که در اون درباره مایکل جکسون می نوشتم. بله مایکل جکسون، مرد بزرگی که همه زندگیم رو مدیونشم. تو این وبلاگ هم به مرور خاطراتم خواهم پرداخت که در خلال اونها به دفعات از مایکل خواهم گفت.
قصد من اینه که از لحظه لحظه های زندگی با همه احساسات شیرین و تلخی که در اون نهفته ست بگم و با مرور خاطرات بیشتر قدرشون رو بدونم و بیشتر از زندگی ای که فقط شانس یک بار تجربه کردنش رو دارم لذت ببرم. از سالها قبل نوشتن رو آغاز کردم اما تاکنون خاطراتم رو فقط برای خودم می نوشتم و حالا به شکل وبلاگی خواهم نوشت.
منتظرم تا از طریق بخش نظرات با شما در ارتباط باشم.Welcome to my world
Enjoy your stay